در شاهراهی متروک و تاریک ،نسیم سردی در موهایم می پیچید بوی گرم کولیتاس(مرده ی بادکرده) در هوامی پیچید در دوست ها نوری سوسو می زد مجبور بودم شب را آنجا بگذرانم زنی در درگاه ایستاده بود، صدای آژیر ورود را می شنیدم با خودم فکرمی کردم این جا هم می تواند بهشت باشد، هم می تواند جهنم باشد(منظور برزخ است) و راه را نشانم داد در راهرو صداهایی به گوش می رسید فکر می کردم که آآنها می گویند به هتل کالیفرنیا خوش آمدید چه جای دوست داشتنی ! چه صورت زیبایی ! هر موقع از سال، می توانی اتاقی پیدا کنی ذهنش مانند مخمل تابیده شده بود یک مرسدس بندز داشت(چون بنز در امریکا از بقیه ماشینها گرانتر است) چگونه روی سن می رقصیدند! شیرین وگرم می رقصیدندطوری که عرق کرده بودند بعضی می رقصیدند تا به خاطر بیاورند، بعضی می رقصیدند تا فراموش کنند(اعمالشان را) ساقی را صدا کردم - لطفا برایم شراب بیاورید او گفت : و همچنان از دوردست آن صداها به گوش می رسید نیمه شب از خواب بیدارت می کنند تا فقط بگویند:(به زمینی ها می گویند از خواب غفلت بیدار شوید) به هتل کالیفرنیا خوش آمدید چه جای دوست داشتنی! چه صورت دوست داشتنی ! چه اتفاق غیرمنتظره قشنگی! خودتان را تبرعه کنید سقف آینه کاری بود شامپاین صورتی روی یخ بود(اعمال خود فرد) و آن زن گفت: ما فقط در اینجا زندانی اعمال خود هستیم، آنها در تالار اصلی برای جشن جمع شده بودند با چاقوهایشان حکاکی میکردند اما نمی توانستند هیولا را بکشند (روی سنگ قبر را حکاکی می کنند اما نمی توانند هیولای اعمال زشت را که در قبر هست از بین ببرند) آخرین چیزی که به خاطر می آورم این بود که داشتم به سمت در می دویدم باید راه بازگشت را پیدا می کردم جایی که قبلا در آن بودم نگهبان شب گفت: تو هر وقت بخواهی می توانی اعمالت را مرور کنی اما هرگز نمی توانی اینجا را ترک کنی...(زمانی که انسان از خدا مهلت دوباره می خواهد اما بی فایده است و او دیگر نمی تواند برگردد)
سرم گیج رفت و چشمانم تار شده بود
زن شمعی را روشن کرد و بالا آورد
در هتل کالیفرنیا اتاق های زیادی وجود داشت
پسرهای خوشگلی آنجا بودند که او رفقا خطابشان می کرد(غلمان بهشتی)
از سال هزار و نهصد و شصت و نه ما همچین قانونی در بین ارواح نداشته ایم
آنها در هتل کالیفرنیا زندگی می کنند(در زندگیشان همه چیز هست درانجا غذا می خورند وزندگی پر هیاهویی دارند)
آرام باش! ما اینجا برای تو برنامه داریم.