سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اردیبهشت 90 - اهسته اهسته






درباره نویسنده
اردیبهشت 90 - اهسته اهسته
مدیر وبلاگ : طاها[38]
نویسندگان وبلاگ :
tahere[0]

نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تونیست/انکه ارام کند درد مرا غیر تو کیست؟! من منتظر لحظه ی دیدار تو هستم/سخت است بگویم که گرفتار تو هستم/هرچند که دور از منی و من ز تو دورم/برجان تو سوگند که دلتنگ تو هستم.
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
بهمن 1388
دی 1388
دی89
مرداد 89
دی 89
اردیبهشت 90
تیر 90
خرداد 90
مرداد 90


لینکهای روزانه
سامی یوسف [17]
گل نرگس [27]
[آرشیو(2)]


لینک دوستان
***جزین***
سکوت ابدی
هم نفس
سفیر دوستی
مشاوره - روانشناسی
Dark Future
زندگی
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
مردود
گروه اینترنتی جرقه داتکو
ویژه نامه حسبان پردیس
شاه تور
با ولایت زنده ایم
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
صدفی برای مروارید
آقا رضا
شاهکار
پرسپولیس
کلبه ی عشق
سکوت پرسروصدا

پارسال دوست امسال آشنا
هر چی که دلت می خواد
غلط غو لو ت
آزاد اندیشان
زندگی کاروانی
تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!!
گپ و گفت و.......
سه ثانیه سکوت
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
سنگ صبور
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
دیگه دیره...
جبهه مدیریت
اینجا،آنجا،همه جا
Romance
کشتی کج
عاشقانه

اسیر عشق...
یکی بود هنوزهم هست
باران
JUST
گل یخ
تنهایی
چـــــاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟)
عاشق تنها....
آریایی
آرش...پسر ایده آل من
جالب اما خواندنی
کلبه ی درویشی
تنهایی من
حروفهای زیبای انگلیسی
ice boys
قصه ها وافسانه های ملل
گل نرگس
عروسک
اخرین نفس
نگاره ها....
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
اردیبهشت 90 - اهسته اهسته


لوگوی دوستان






































وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :81339
بازدید امروز : 3
 RSS 

   

باز باران بی ترانه/ گریه هایم عاشقانه/ می خورد بر سقف قلبم/ یاد ایام تو داشتن/ می زند سیلی به صورت/ باورت شاید نباشد/ مرده است قلبم ز دستت/ فکر آنکه با تو بودم/ با تو بودم شاد بودم/ توی دشت آن نگاهت/ گم شدن در خاطراتت...



نویسنده » طاها » ساعت 2:39 عصر روز پنج شنبه 90 اردیبهشت 8

در شاهراهی متروک و   تاریک

،نسیم سردی در موهایم می پیچید

 بوی گرم کولیتاس(مرده ی بادکرده)

در هوامی پیچید

در دوست ها

نوری سوسو می زد  

سرم گیج رفت و چشمانم تار شده بود

مجبور بودم شب را آنجا بگذرانم

 

 زنی در درگاه ایستاده بود،

  صدای آژیر ورود را می   شنیدم

 با خودم فکرمی کردم این جا هم می تواند بهشت باشد، هم می تواند جهنم   باشد(منظور برزخ است)
زن شمعی را روشن کرد و بالا آورد

و راه را نشانم داد

 در راهرو صداهایی به گوش می   رسید

فکر می کردم که آآنها می گویند

 

 به هتل کالیفرنیا خوش آمدید

چه جای دوست داشتنی ! چه   صورت زیبایی  !
در هتل کالیفرنیا اتاق های زیادی وجود داشت

 هر موقع از سال، می توانی اتاقی   پیدا کنی

 

 

 ذهنش مانند مخمل تابیده شده بود

 یک مرسدس بندز داشت(چون بنز در امریکا از بقیه ماشینها گرانتر است)
پسرهای خوشگلی آنجا بودند که او   رفقا خطابشان می کرد(غلمان بهشتی)

چگونه روی سن می رقصیدند!

شیرین وگرم می رقصیدندطوری که عرق کرده بودند

 بعضی می رقصیدند تا   به خاطر بیاورند،

 بعضی می رقصیدند تا فراموش کنند(اعمالشان را)

 

 

 ساقی را صدا کردم

- لطفا   برایم شراب بیاورید

او گفت  :
از سال هزار و نهصد و شصت و نه ما همچین قانونی در بین ارواح نداشته ایم  

و همچنان از دوردست آن صداها به گوش می رسید

 نیمه شب از خواب بیدارت می کنند تا فقط بگویند:(به زمینی ها می گویند از خواب غفلت بیدار شوید)

 

 

 به هتل کالیفرنیا خوش آمدید

چه جای دوست داشتنی! چه      صورت دوست داشتنی  !
آنها  در هتل کالیفرنیا زندگی می کنند(در زندگیشان همه چیز هست  درانجا غذا می خورند وزندگی پر هیاهویی دارند)

 چه اتفاق   غیرمنتظره قشنگی! خودتان را تبرعه کنید

 

 

 سقف آینه کاری بود

 شامپاین صورتی روی یخ بود(اعمال خود فرد) و   آن زن گفت:

 ما فقط در اینجا زندانی اعمال خود هستیم،

  آنها در تالار اصلی   برای جشن جمع شده بودند

 با چاقوهایشان  حکاکی میکردند

اما نمی توانستند هیولا را   بکشند     (روی سنگ قبر را حکاکی می کنند اما نمی توانند هیولای اعمال زشت را که در قبر هست از بین ببرند)


آخرین چیزی که به خاطر می آورم

 این بود که داشتم به سمت در می دویدم

 باید راه بازگشت را پیدا می کردم

جایی که قبلا در آن بودم نگهبان شب گفت:

آرام باش! ما اینجا برای تو برنامه داریم.

 تو هر وقت بخواهی می توانی اعمالت را مرور کنی

 اما هرگز نمی توانی اینجا را ترک کنی...(زمانی که انسان از خدا مهلت دوباره می خواهد اما بی فایده است و او دیگر نمی تواند برگردد)



نویسنده » طاها » ساعت 2:35 عصر روز پنج شنبه 90 اردیبهشت 8

On a dark desert highway,

 cool wind in my hair
Warm smell of colitas

  , rising up through the air
Up ahead in the distance

, I saw a shimmering light
My head grew heavy and my sight grew dim
I had to stop for the night

 


There she stood in the doorway;
I heard the mission bell
And I was thinking to myself,
"This could be Heaven or this could be Hell"
Then she lit up a candle

 and she showed me the way
There were voices down the corridor,
I thought I heard them say

 


Welcome to the Hotel California
Such a lovely place
Such a lovely face
Plenty of room at the Hotel California
Any time of year, you can find it here

 


Her mind is Tiffany-twisted,

 she got the Mercedes bends
She got a lot of pretty, pretty boys

, that she calls friends
How they dance in the courtyard,

 sweet summer sweat.
Some dance to remember

, some dance to forget

 


So I called up the Captain,
"Please bring me my wine"
He said, "We haven"t had that spirit here

since nineteen sixty nine"
And still those voices are calling from far away,
Wake you up in the middle of the night
Just to hear them say

 


Welcome to the Hotel California
Such a lovely place
Such a lovely face
They livin" it up at the Hotel California
What a nice surprise, bring your alibis

 


Mirrors on the ceiling,
The pink champagne on ice
And she said

  "We are all just prisoners here

, of our own device"
And in the master"s chambers,
They gathered for the feast
The stabbed it with their steely knives,
But they just can"t kill the beast

 


Last thing I remember, I was
Running for the door
I had to find the passage back
To the place I was before
"Relax," said the night man,
We are programmed to receive.
You can checkout any time you like,
but you can never leave




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



نویسنده » طاها » ساعت 2:30 عصر روز پنج شنبه 90 اردیبهشت 8