بی پروا شده ام از بیدل شدنم....
هیچگاه گمان نمی کردم به جرم دوست داشتنت
ای مهربان من...
اینگونه تنبیه شوم.
دیگر برایم صبری نمانده...
قبل از تباه شدنم دستانم را بگیر.
نفس هایم به شمارش لحظه های دلتنگیم مشغولند و
قلبم به اغوش کشیدن تو.
لحظه های دور از تو با تیک تیک خواندن ساعت خاطر دیوار می شوند.
به گمانم عاشق شده ام...
کاش...
ماه بداند که امشب تنها نیست.
نویسنده » طاها » ساعت 6:28 صبح روز شنبه 90 آبان 21