نیمه پنهان شب را صدا کن
تا افتاب چشمانت سحر خیز شود.
انگاه که قلب من بیتاب نگاه درخشان توست
سیاه شب با تمام برتریش مغلوب سیاهی چشمانت میشود.
میتوانم تلاشت را ببینم.
برای روزی که تمام گنجشک ها ازاد بخوانند
و قرمز گونه های اغوشی پاک و مهربان
دلت را گرم کندو پا هایت جانی دوباره بگیرند.
تو هم مانند من تنهایی...
میدانم همانند دل کوچکت به دنبال دلی تنها و خسته از همه ی انسانهایی.
پس به من بنگر...
به سمت من بیا...من تو را میخوانم.
پس...
برای زندگی...
به نام عشق...
وبه یاد دلدادگی...
نیمه دیگر من ,نیمه پنهان شب را صدا کن...
مرا صدا کن...
نویسنده » طاها » ساعت 6:59 صبح روز جمعه 90 آبان 13