سردی ولی کنار تو باشعله ها هم نفسم
شبی کویریم ولی با تو به بارون میرسم
تلخی ولی با بودنت دیوونه میشم دم به دم
شیرینی زندگیرو نفس نفس حس میکنم
ساکتی اما تو چشات غوغای نور و شبنمه
میتر سم از رسیدن اینده ای که مبهمه
باتو یه دنیا شادیم اگرچه دور و بی کسم
از خشکی نگاه تو به مرز دریا میرم
دریا خود خود تویی که غرق طوفان توام
شب غرق زیبایی میشه وقتی نگاهت میکنم
نویسنده » طاها » ساعت 5:39 صبح روز چهارشنبه 90 تیر 22