سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی
اه باران من سراپای وجودم اتش است
پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی
اه باران من سراپای وجودم اتش است
پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی
سردی ولی کنار تو باشعله ها هم نفسم
شبی کویریم ولی با تو به بارون میرسم
تلخی ولی با بودنت دیوونه میشم دم به دم
شیرینی زندگیرو نفس نفس حس میکنم
ساکتی اما تو چشات غوغای نور و شبنمه
میتر سم از رسیدن اینده ای که مبهمه
باتو یه دنیا شادیم اگرچه دور و بی کسم
از خشکی نگاه تو به مرز دریا میرم
دریا خود خود تویی که غرق طوفان توام
شب غرق زیبایی میشه وقتی نگاهت میکنم
ای بشر خیزو ببین
کندر این بهبوحه ی شرق زمین
واندر این تاب وتب کشف زمین
ادمیت هست هنوز؟
که اگر بود نمی ماند غریب
ان خدایی که همینجاست هنوز.
گفتم: خدایا از همه دلگیرم.گفت:حتی از من؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند.گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایا چقدر دوری.گفت:تو یا من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم.گفت:غیر از من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم.گفت:بیش از من؟